skip to main
|
skip to sidebar
Thursday, December 13, 2007
دیدین یه وقتایی چقدر دیوارها زیاد میشن؟ خیلی بیشتر از 4 تا! بعد هی هم نزدیک میشن. یه جور خفه کننده ای...الان این دیوارا هی دارن نزدیک میشن...منم دارم خفه میشم یه جورایی!
Newer Post
Older Post
Home
About Me
Maryam
mana7856@gmail.com
View my complete profile
on flickr
*mana*
shared items
پیوندها
...
Air
baleeno
dare to be me?
eccehomo
fro3en
Mister OOF
Old Fashion
snapsh0t
where the truth lies
از اون بالا
از زندگی
استفراغ
افکار
الیزه
بادوم
بازتاب نفس صبحدمان
باغ بی برگی
برای خاطر کتابها
بلاگ نیوز
بن بست
بودن و شدن
تاب
تندیس
جایی برای زندگی
خارخاسک
خانه ی دوست
خیاط باشی
دالان دل
دختر گیسوطلا
دخترم غزل
دورترها
دیهور
رونوشت بدون اصل
رونوشت:پسر
رویای بهار
زنانه ترین اعترافات حوا
سارا و پاییز
سانی
سرمه
سی و پنج درجه
شب نویس
شکلات
لحظه
مامهر
مانا آقایی
مریم گلی
مطرود
من و بابک
من و تنهایی
میرزا
نشر چشمه
هستی
وبلاگهای به روز شده
پرگوك
چتری برای یک نفر
چهارستاره مانده به صبح
یک پنجره
Blog Archive
►
2009
(8)
►
August
(1)
►
June
(2)
►
May
(1)
►
April
(1)
►
March
(2)
►
January
(1)
►
2008
(113)
►
December
(6)
►
November
(6)
►
October
(9)
►
September
(3)
►
August
(11)
►
July
(8)
►
June
(8)
►
May
(3)
►
April
(16)
►
March
(23)
►
February
(9)
►
January
(11)
▼
2007
(89)
▼
December
(7)
عقده هایی هست که سرباز کردنشان به اندازه سالهای عم...
چشمهایم را می بندم... با بچه های خاله و دایی زیر ک...
وقتی آن همه نشانه را برای انجام ندادن کاری که وسوس...
خب! الان من باید خجالت بکشم اگه خوب نباشم. بعد از ...
دیدین یه وقتایی چقدر دیوارها زیاد میشن؟ خیلی بیشتر...
اهل مشروب خوری نیستم. سیگار هم. هر دو را البته امت...
خوشم می آید ازاین رسم روزگار و زندگی. آنقدر آرام و...
►
November
(15)
►
October
(8)
►
September
(12)
►
August
(12)
►
July
(15)
►
June
(20)