ساعت ده صبح بلاخره بعد از چند روز گوشه و کنایه و یادآوری قول آقای مدیرعامل برای سفر شیراز، موفق میشویم کلافه اش کنیم. داد میزند که تو این دخترها را- عکاس و حسابدار شرکت- بدعادت کرده ای! برید بلیط بگیرید بلکه بروید و تو همانجا بمانی. ما هم نفس راحتی بکشیم!
یک ساعت بعد بلیط هواپیما را که میگیریم تازه یاد هتل می افتیم.دوست جانم قبلا اولتیماتوم داده که فکر هتل را از سرم بیرون کنم چون قرار است یک راست بروم خانهشان. من اما آدم نیستم که! این است که قول میدهم فقط نصفه شبها برای خواب بروم هتل!
تازه یادم میآید که رفتنمان درست مقارن است با هفته شیراز و احتمالا پروژه هتل تبدیل میشود به چادر زدن در فضای دروازه قران.
سه نفری بسیج میشویم و شماره تمام هتلهای سه ستاره به بالا را درمیآوریم و تک تک زنگ می زنیم. ده دوازده تای اولی که راحت جواب میدهند تمام اردیبهشت را جا ندارند.
یاد هتل پارسیان میافتم که سال قبل از طرف شرکت قبلی آنجا اقامت گرفته بودیم. ده باری زنگ میزنم تا بلاخره موفق میشوم با مسوول رزرواسیون حرف بزنم. تازه میفهمم که باید با آژانس نماینده هتل در تهران تماس بگیرم تا جا رزرو کنیم. بامزه این است که آژانس تهران اعلام میکند اتاق دو تخته شبی 70 هزار تومان است و هتل قبلا اعلام کرده که 56 هزار تومان. دوباره با هتل تماس میگیرم و این بار مسوول هتل با خونسردی اعلام میکند که قیمتها بین 56 تا70 هزار تومان است! حالا شما 70 هزار تومان بدهید اگر ارزان تر شد پولتان را برمیگردانیم.
سردرد گرفته ام. مدیرعامل میگوید تو رزرو کردن بلد نیستی! خودم آنلاین برایتان رزرو میکنم. یک ساعت بعد خسته از سرو کله زدن با سایتهای رزرو هتل میگوید فقط پرسپولیس جا دارد که قیمت خون بابایتان باید پول اتاق بدهید!
ناامید به هم نگاه میکنیم. انگار امسال شیراز نطلبیده!
آقای مدیر با ذوق میآید توی اتاق و کلید آپارتمان دوستش را میگذارد روی میزم. شیراز بدجور طلبیده! پرواز مجانی. آپارتمان خالی مجانی!
شمارش معکوس تا نهم اردیبهشت شروع شده ها!
|