Saturday, June 16, 2007

همه دختران شايسته

در راستاي بازديد جناب وزير نيرو از شركت ما - كه البته بعيد نميدونم فقط براي پيدا كردن چيزي براي دستاويز قراردادن و بركنار مديرعاملمان باشد- با همه خانمها اتمام حجت شد كه فقط براي يك بار در تاريخ كارمنديشان رفتار وپوشش شايسته داشته باشند! در همين راستا فكر كنم امروز با كمبود سوزن ته گرد در شركت مواجه باشيم از بس كه به جاي دكمه هاي پايين مانتو و براي تنگ كردن مقنعه هاي گشاد آويزان ازپشت سر كاربرد پيدا كرده است. تازه فكر كنم امروز مامان هيچ كدام از خانمها مانتويي براي پوشيدن نداشته باشد
اگر التماس دعايي از جناب وزير دارين تعارف نكنين ها
پي نوشت: مشروح گزارش جناب وزير به همراه سوتي هاي همكاران بعد از اين برنامه پابليش خواهد شد
بعد از پست: خب جناب وزیر هم به سلامتی نزول اجلال فرمودند و اصلا هم متوجه ضایع بودن ما نشدند ! تا قبل از اینکه وزیر به طبقه ششم که ما هستیم برسد طبقه نهم و هفتم و پنجم رو بازدید کرده بود و بعد میومد طبقه ما که سالن گردهمایی هم همونجاست تا بعد از زیارت ما تشریف ببرن گردهمایی مدیران پاچه خوار شرکت
ما که از صبح عین بچه خوب نشسته بودیم پشت میزهایی که فقط به افتخار امروز تمیز شده بودند(میز من البته همیشه تمیزه چون اگه ریخت و پاش باشه خودم گیج میشم همه کاغذها رو یکجا میریزم بره) خلاصه نزدیک ظهر که شد دیگه حوصله ها همه سر رفته بود و برای سرگرمی آمار طبقات دیگه رو میگرفتیم. مصیبت از جایی شروع شد که فهمیدیم طبقه قبل از ما رو میز به میز گشته و به همه اظهار لطف و ادب! کرده این بود که یک دفعه همه خانمها از جا کنده شدند و دستشویی پر شد. یکی ریمل پاک میکرد و یکی با انگشت میکشید روی لبش که سفید بشه. بعد هم دیگه کسی روش نمیشد برگرده توی سالن چون تا الان هیچ کدوم از همکاران مذکر این خانمها رو بدون آرایش ندیده بودند و حتما بنده خداها توی ذوقشون میخورد. خلاصه با کلی تعارف که اول شما بفرمایید چون بدون آرایش هم همونجور ترگل ورگل هستین و کسی تعجب نمیکنه! هی سعی کردیم همدیگه رو هل بدیم توی سالن. بگذریم که آقایون هم نامردی نکردند و تمام متلکهایی که این چند سال توی دلشون نگه داشته بودند یکجا نثارمون کردن...قسمت غم انگیز داستان برای ما و البته مفرح برای آقایون وقتی شروع شد که جناب فتاح رسیدن به طبقه ما وراه کج کردن که ما هم از لطفشون بی نصیب نمونیم . ما هم که دیگه خیالمون راحت بود هیچ مورد منکراتی نداریم و حتی به خاطر این همه رعایت موارد شرعی ممکنه بهمون پیشنهاد کنه عروسش بشیم لبخند پررنگی آوردیم روی لبمون و هر چی جمله مودبانه بلد بودیم آماده کردیم که تحویلش بدیم....ولی مدیرعامل عزیز که انگار از بس دنبالش از این میز به اون میز رفته بود بلند گفت جناب فتاح سالن از این سمت هست و مدیران هم همگی منتظر تشریف فرمایی جناب عالی هستند...دیگه تصور کنین حال خانمهایی که هم پیش آقایون کلی ضایع شده بودند و هم از لطف جناب وزیر نیرو دور مونده
بودند
اتفاق جالب دیگه هم این بود که دقایقی بعد از تشریف فرمایی وزیر، برق قطع شد تا به همه ثابت بشه که اصلا توزیع برق پارتی بازی نیست و حتی دامن وزیر رو هم میگیره
همچین هم که آقا پاشون رو از طبقه بیرون گذاشتن همه مقنعه ها به طور خودکار به منتهی الیه پشت سر رسید و همه کیف آرایش به دست هجوم بردند سمت دستشویی...جالبتر این که معاون عزیز هم کتش رو درآورد و با اشاره به پیرهن آستین کوتاهش گفت آخیش...حالا میتونم مقنعه ام رو دربیارم!
سما جان گفته بودی که باهاش عکس بندازم. راستش من سعی کردم ها ولی دیدم بد میشه چون اونوقت برای نشکستن دل هیات همراه! مجبور میشم با همه بادی گاردها هم عکس بندازم. به جاش کلی عکس از خانمهای محجبه! واحدمون انداختم و حالا هم دنبال پسورد کامپیوترم هستند که سند جرمشون رو ازم پس بگیرن