Wednesday, November 19, 2008

داستان، ساده و سرراست است.به سادگی همان داستان معروف قطعه ی گم شده ی سیلوراستاین:
دنبال قطعه ای می گردی برای کامل شدن، کامل شدن توان حرکتت را می گیرد و بعد...بعد دلت باز خلوت خودت و آواز زیر لبت را می خواهد . میخواهی باز قطعه ای دیگر را جستجو کنی. قطعه ای که شاید با او آوازت را از دست ندهی.گیرم که بدانی تنهایی ِ دوباره کمترین بهایی ست که باید بپردازی