Thursday, October 9, 2008

انگار جزئی از روزمره ام شده باشد، برایم غریبه نیست این خانه. اینکه میان ویترین هر فروشگاه دنبال تکه ای جدید برای پر کردن گوشه ای از خانه ی کوچک بگردم شده است بزرگترین سرگرمی این روزهای خالی از مشغله ام...همان عادت دیرینه ی مادر که همیشه بهانه ی سر به سر گذاشتنم بود.
برایم غریبه نیست خانه ای که از همان لحظه ی اول دیدنش نگاهمان تلاقی کرد و هر دو با هم فکر کردیم که : ایده ال نیست اما نقطه ی شروع است.
برایم غریبه نیست خانه ای که گوشه گوشه اش اثر ساییدن دستهایمان را دارد و این همه برای «خانه » شدنش نقشه کشیده ایم، که این همه پا به پایت مغازه ها را برای هر تکه ی اثاثش زیر و رو کرده ام.
حالا خانه ی تو هست، باشد. قرار است روزهای زیادی را تنها زیر سقفش سر کنی، باشد. برای من اما این خانه، غریبه نیست، حتی خانه ی دوست هم، اینجا مهمان نیستم، انگار می کنم که خانه ی دوم خودم است
:)