انگار جزئی از روزمره ام شده باشد، برایم غریبه نیست این خانه. اینکه میان ویترین هر فروشگاه دنبال تکه ای جدید برای پر کردن گوشه ای از خانه ی کوچک بگردم شده است بزرگترین سرگرمی این روزهای خالی از مشغله ام...همان عادت دیرینه ی مادر که همیشه بهانه ی سر به سر گذاشتنم بود.
برایم غریبه نیست خانه ای که از همان لحظه ی اول دیدنش نگاهمان تلاقی کرد و هر دو با هم فکر کردیم که : ایده ال نیست اما نقطه ی شروع است.
برایم غریبه نیست خانه ای که گوشه گوشه اش اثر ساییدن دستهایمان را دارد و این همه برای «خانه » شدنش نقشه کشیده ایم، که این همه پا به پایت مغازه ها را برای هر تکه ی اثاثش زیر و رو کرده ام.
حالا خانه ی تو هست، باشد. قرار است روزهای زیادی را تنها زیر سقفش سر کنی، باشد. برای من اما این خانه، غریبه نیست، حتی خانه ی دوست هم، اینجا مهمان نیستم، انگار می کنم که خانه ی دوم خودم است
:)
|