Saturday, October 27, 2007

به پاگرد که رسیدم و رسیدی و دستهایم که دور شانه هایت حلقه شد، دیگر نه من از دیدن آدمهای پشت نوشته ها هراس داشتم و نه تو همین دیشب گفته بودی برای هیچ آغوشی پیشقدم نمی شوی...باور کن سالهاست میشناسمت رفیق!