Tuesday, January 22, 2008

از این مدل مریضی ها دوست دارم. حتی به قیمت تحمل درد استخوان و تب و سردرد.
برای منی که عادت به یکجا نشینی ندارم و تمام توانم را خرج میکنم تا وقتی از پا بی افتم، هر از گاهی لازم است بیمار شوم و تمام روزم را به استراحت بگذرانم. هر از گاهی هم لازم است که در قالب کودک بیمار فرو بروم و خودم را لوس کنم. غذایم در رختخواب سرو شود و آب پرتقالم هم به موقع برسد...
هر از گاهی خوب است که در رختخواب دراز بکشم و هی بی وقفه فیلمهای خانم دوست جان مهربان را ببینم و یک روز قشنگ بارانی را بخوانم.
هر از گاهی خوب است یادم بیاید آدمهایی هستند که وقت بیماری یادم می کنند تا یادم نرود که تنها وقت شادی دوستشان نیستم. هر ازگاهی خوب است یادم بیاید حتی آقای تیرماه بداخلاق هم گاهی مهربان می شود و برایم یک جعبه رنگارنگ می فرستد با کلی فیلم قشنگ...هر از گاهی حتی خوب است یاد بگیرم آدمهایی هستند که حتی در قهر هم یادشان نمی رود یادم کنند...
این مدل مریضی ها را دوست دارم
****
بعد از پست: خب بخاری برقی هم توسط این برادرمان از غیب رسید تا با این حال آنفولانزایی در بی گازی شرکت بیش از سگ لرز نزنم. واقعا این مریضی دارد می چسبد!