Monday, January 28, 2008

اول- لعنت بر هر چه موتور جستجو!

زنگ زده ام طبق معمول سربه سرش بگذارم.هر چند میدانم آخر کار منم که سربه سرش گذاشته اند. دوست خوبی است اگر کمتر بداخلاقی کند!میان حرفها با اشاره اش خشکم می زند:

- راستی! تیرماهی بداخلاق خودتی!
- جانم؟!!!!
- خودتی دیگه
-ها؟!!!
-خب من امروز توی اینترنت یه چیز جالبی پیدا کردم!
- خب چه جوری اونوقت؟!!
-هاها!عمرا اگه بگم
........
از آنجا که داخل تاکسی هستم ادامه مکالمه موکول می شود به وقتی که برسم خانه . بعد از کلی چانه زنی و اینکه قول بدهم چون اینجا لو رفته ، جل و پلاسم را جمع نکنم و پناه نبرم به یک خانه امن! و 50 هزار تومان هم پیاده بشوم تا حضرت آقا روش شبیخون زدن به اینجا را شرح دهد، کاشف به عمل می آید که من هر چه میکشم از دست این موتورهای جستجو است!
جناب آقا سرچ فرموده اند «افرا» و رسیده اند به پست همسایه عزیز و بعد هم نگاهی به کامنتها انداخته و از قضا نام آشنایی هم دیده...بعد هم که معلوم است. میان روزنوشتهای من آنقدر سرنخ هست که با یک نگاه بفهمد که بلهههههههه درست گرفته!

*****

دوم. بسته مشکوک!

سرم گرم کار است که منشی با بسته ای وارد اتاق می شود:
- خانم....احتمالا این بسته برای شما نیومده؟
- اصولا بسته های بی نام و نشون برای من ارسال میشن؟
- خب آخه ...نمیدونم چرا فکر کردم ممکنه مال شما باشه
نگاهی به بسته میندازم که پاکتش هم تکه پاره شده. درش رو باز میکنم: یک جعبه رنگارنگ! خب معلومه که این بسته مال منه! ولی کی ممکنه فرستاده باشه؟...ها باید کار آقای تیرماهی بداخلاق باشه که رنگارنگ ها رو گروگان نگه داشته بود. یه نگاه دیگه به داخل پاکت و دی وی دی داخلش اما، نشون میده که کار آقای تیرماهی نیست. هیچ اسم و آدرسی روی پاکت نیست . منشی یک دفعه یادش میاد که بسته از سیدخندان فرستاده شده بوده و خب اولین حدس اینه که فرستنده جایی حوالی اون موزه زیر پل باید باشه!
خب ولی...آدرس دقیق رو از کجا داشته...هاااااااااااااااااااااااا اون یکی خانمه که هی سعی داشت به هوای اینکه میخواد بیاد ببینتم آدرس پستی میگرفت!
خب این سورپراز عالی کار مشترکی بوده از خانم پالتوی قرمز، خانم مامهر و این خانمه!

****
پی نوشت رسواگرانه:
اینکه فقط به این خانمه! لینک دادم داستانش طولانیه ولی اصلا دلیلش این نیست که این دوستم جان کشته مرده لینک شدنه
: D