Monday, August 13, 2007

من و دوربین و چیزهای دیگر!

نه اینکه این شماره ای نوشتن های دوستان حسادت مرا تحریک کرده باشدها! فقط اینقدر چیزهایی که میخواستم بنویسم به هم بی ربط بودند و من هم اینقدر خسته بودم که آسانترین راه را انتخاب کردم:
1- یک فتوبلاگ راه انداخته ام. نیازی نیست که بگویم کاملا آماتور و فقط از سر علاقه است. اگر تشویق و آموزشهای مقدماتی یک آقای مهربان نبود فکر نکنم شجاعت این کار را داشتم. آقای مهربان! نوشتم آموزشهای مقدماتی تا مهربانیتان بیشتر ظهور کند و ما را به آموزشهای پیشترفته تر هم مهمان کنید!
2-واقعا نمیدانم چه رازی در این طبیعت نهفته که قدرت پرت کردن حواس مرا از درگیریهای این روزها دارد. امروز در محوطه موزه سینما، بازی چهار بچه گربه شیطان غرغرهایم را از یادم برد. نیم ساعت تمام نشسته بودم کنارشان و بازی کردنشان با همدیگر را نگاه میکردم...
3-جنبه های عجیب و تازه ای را در خودم کشف کرده ام که هم جذاب است و هم ترسناک. آنقدر که هنوز شجاعت بازکردنشان را اینجا ندارم. امروز که به دوست صمیمی ام کمی از این اکتشافات جدید را گفتم چشمهایش گرد شد! امیدوارم اینقدر نترسیده باشد که در دوستیش با من تجدید نظر کند.
4- گفتن ندارد. نوشته های این یک دو هفته داد میزند که حال درستی ندارم. بیشتر مشکلات هم به محل کارم برمی گردد. احتمالا
همین روزها استعفا میدهم. شاید بعد از پیدا کردن کار جدید و شاید اگر همین طور ادامه پیدا کند، حتی قبل از آن.به هر حال فکر کنم چند
روزی ننویسم تا با خودم کنار بیایم و تصمیم درستی بگیرم.ننوشتن بهتر از ادامه این غرغرهای آزاردهنده است
5-خانم کانادا! من خوبم. تو هم خوب باش و خیلی خوش بگذران. من اگر رفته بودم امکان نداشت دیگر برگردم. تو نظرت عوض
نشده؟ راستی رد آمدنت را هر روز در وب استیس میبینم...مرسی که اینقدر مهربانی