Thursday, August 2, 2007

پرنده روح

مهمتر از همه این است که به صدای پرنده روح گوش کنیم،
چون گاهی اوقات او ما را صدا میزند اما ما صدایش را نمی شنویم.
این دیگر خیلی شرم آور است، چون او می خواهد با ما از خودمان حرف بزند.
او میخواد با ما از احساسهایی حرف بزند که در ِ کشوی آنها قفل است و توی آن زندانی شده اند.
بعضی از ما همیشه صدای او را می شنویم.
بعضی تقریبا هرگز نمی شنویم.
و بعضی از ما
در تمام زندگی فقط یک بار صدایش را می شنویم.
پرنده روح
میکال اسنانیت
نشر مرکز
***
بی خواب که شدم، پهلو به پهلو شدن که نتیجه نداد، آمدم تا از رویای دور از دسترسی که به واقعیت گره خورده بود بنویسم...از ، اضطراب کودکانه ام وقتی آخرین پیچ پس کوچه هایی که مرا به او می رساند پشت سر میگذاشتم...از رسیدن به ای کاش بزرگم، میخواستم از سفر رویایی ام هم بگویم. یعنی از همان شب بازگشتم هی خواستم از آرامش سرزمین رویایی ام با آن آفتاب داغ و سکوتش بنویسم...این روزها اما احساساتم اینقدر متفاوت، زیبا و پیچیده شده اند که به نوشتن نمی آیند...راستش را بخواهید خسیس هم شده ام! اصلا بزرگترین لذت این روزهایم این است که هی به این لحظه ها و روزها فکر کنم، در ذهنم تکرارشان کنم و بعد لبخند بزنم!