Monday, March 10, 2008

دختر با هفت قلم آرایش تکیه کرده به دیوار آسانسور و بی توجه به چشم‌های وق زده ی بقیه بلند بلند به آدم آن سوی خط تعریف می کند که مامان و بابا چهار شنبه میروند ویلای دیزین و با خیال راحت تولد دوست پسرش را در خانه می گیرد. بعد با سرخوشی از این خانه خالی به موقع قهقهه می زند.
آن طرف آسانسور مردی شبیه به آقای الف.نون به دخترک چشم غره می‌رود و زیر لب ظهور آقا را آرزو میکند تا به این فسادها خاتمه بدهد!