Friday, March 7, 2008

اشتباه از من بود. توانایی بی نظیرت را در نادیده گرفتن آدمهایت فراموش کرده بودم. یا شاید فکر کرده بودم این همه همسفری فراز و نشیب روزها از من تافته ی جدابافته ای ساخته. فراموش کرده بودم درست همان وقت که به ناگسستنی بودن دوستی ات ایمان می آوری تیری پاشنه آشیل را نشانه خواهد گرفت.
اشتباه از من بود که فکر می کردم نادیده گرفته شدنم را، درست همان وقتی که همه آرزویم دیده شدنم بود- بخشیده ام و فراموش کرده ام. بخشیده بودم، اما فراموش...نه. هنوز تلخی گذشته مان خلق لحظه های حالا را هی تنگ می کند. هی هر کنایه و شوخی و جدی خیالم را می برد به گذشته ای که دوست دارم آخرین چیزی باشد که یادم می آید.
حالا تو هی سکوت کن و من هی سکوت تلخ وقتی را به یاد می آوردم که تمام سعی ام به آشتی رساندن قهرهای بی دلیلت بود. که تمام سعی ام شنیدن کلمه ای حتی تلخ از تو بود.
گفته بودم آزاردهنده ترین سکوتی که در تمام این سی سال و چند ماه تحمل کرده ام از آن تو بوده؟