Thursday, March 27, 2008

از اونجا که معمولا در مهمانی ها و دور هم جمع شدن هایمان دوربین دست من است، در نتیجه چند سالی می شد که یک عکس درست و درمان از خودم نداشتم. عروسی پسردائی بهانه خوبی بود برای اینکه به خودم یک آرایش صورت و مو و یک عکس احتمالا قابل قاب کردن! هدیه بدم . روز قبل از عروسی رفتم سالن و با مسوول پذیرش شرط کردم یک آرایش لایت می خوام، نه از این سایه هایی که طولشان به گوش میرسد و عرضشان تا ابرو.
روز عروسی هم قبل از شروع کار به دختری که قرار بود صورتم رو آرایش کنه شیرفهم کردم که آرایش فشن نمیخوام. سری تکان داد وگفت که تمام مدت آرایش چشمهایم را بسته نگه دارم...وچشمتان روز بد نبینه. چشمهام رو که باز کردم دختری که در آینه روبه رو مبهوت و وحشت زده به من نگاه می کردهیچ ربطی به من ِ یک ساعت قبل نداشت. با سایه بنفش و سیاه و مژه مصنوعی و گونه های برجسته و لب قلوه ای شده شبیه هر کسی بودم جز خودم. مونده بودم بخندم یا گریه کنم.
آرایشگره هم با ذوق داشت نگاهم میکرد و توی دلش قند آب می شد که چی ساخته! بهش می گم من که به شما گفته بودم از این آرایشهای فشن و خلیجی و سیاه نمیخواهم . شونه انداخته بالا که ما فقط همین نوع آرایش رو بلدیم. اصلا مگه شما آرایش نمی خواستید؟ خب صورت آدم باید با آرایش عوض بشه دیگه!
یک راست رفتم خونه، صورتم رو شستم و مثل همیشه آرایش کردم. قبل از شستن صورت اما یک عکس انداختم تا دیدنش عبرت آینده بشه!
پی نوشت: دلم بیشتر از این می سوزه که اون همه پول بی زبون رو دادم به این دختره زبون نفهم! میتونستم به جاش اون بلوز ساتن خوشگله رو بخرم...هر چند که آخرش هم باید بخرمش
پی نوشت 2: اصلا به این نتیجه رسیدم که عین بچه آدم برم کلاس خودآرایی. کسی پایه هست؟
پی نوشت 3: این را هم اگر نگویم می ماند سر ِ دلم. یک ماه تمام دنبال یک عدد مانتوی خوش دوخت ساده گشتم. چیزی جز مانتوهای کاملا اداری گله گشاد یا مانتوهای تنگ مشکی خال خال بنفش پیدا نکردم! مُد در ایران به نظرم نشانه بارز دموکراسیه! یعنی خدا نکنه رنگ صورتی مد بشه اونوقت محاله یه بلوز یا روسری خوشگل سبز پیدا کنین!
همین دیگه فعلا!